سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هر کس به دانش خویش عمل کند، به مطلوب و مقصود اخرویش برسد . [امام علی علیه السلام]
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» دلم لک زده واسه...


یادش بخیر یه روز و شب هایی بود که دیگه نیست 

یه کسایی بودن که دیگه نیستن

یه کارایی می کردیم که دیگه نمی کنیم

یه مراسمایی بود که دیگه نیست

یه جونورایی بودن که معلوم نیست چی شدن

یه خوردنیایی بود که دیگه کسی حال درست کردنشو نداره...

مردم یه مرامایی داشتن که دیگه ندارن...

دلم لک زده برای اون روزها، اون آدما، آون کارا، اون مراسما، اون جونورا، اون مراما...

دلم لک زده واسه شب های برفی که تا 12 شب پای اخبار بودیم، دلم لک زده واسه شب های خلوت تهرون که ساعت 9 شب می شد از شابدولعظیم رفت پارک ملت، دلم لک زده واسه روزهای سرد پای بخاری نفتی، دلم لک زده واسه راه شب با رادیو جیبی...

دلم لک زده واسه پدربزرگم، دلم لک زده واسه مادربزرگم، دلم لک زده واسه عموم، دلم لک زده واسه دوستان دوران دبستان و راهنمایی و دبیرستان، دلم لک زده واسه بچه محلای قدیمی...

دلم لک زده واسه تزئین اتاق های مدرسه قبل 22 بهمن، دلم لک زده واسه تاق نصرت زدن تو نیمه شعبان، دلم لک زده واسه تکیه زدن با چادر سیاه های مادرامون کنار پیاده روی کوچه، دلم لک زده واسه گل کوچیک با توپ دو لایه ،دلم لک زده واسه اردوهای دانش آموزی محمود آباد...

دلم لک زده واسه مراسم رب پزی تو حیاط مادربزرگم، باقالی پاک کردن همسایه ها تو تابستون، ترشی و شور انداختن تو زمستون، آبلیمو و ابغوره گرفتن زیر درخت تاک توی حیاط قدیمی، دلم لک زده واسه کرسی تو شب یلدا و کنار هم جمع شده ریز و درشت فامیل و لب خندون همه...

دلم لک زده واسه حلزونا و کفشدوزک های لای سبزی تازه، دلم لک زده واسه جوجه رنگی، دلم لک زده واسه بچه گربه هایی که توی زیرزمین زندگی می کردن و خیلی بی معرفت بودن اما بودن، دلم لک زده واسه کرم ها و خرخاکی های تو باغچه ی خونه پدربزرگ...

دلم لک زده واسه لواشک های پهن شده تو سینی رو پشت بوم، واسه آلبالو خشکه های مادر بزرگ، واسه برگه هلو و زدآلو، واسه برنجک و گندم شادونه، واسه شیر شیشه ای با خامه دور درش، واسه ماست تو سطل دسته دار و رویه اش که سرش دعوا می شد، واسه تمر هندی هایی که می گفتن ضرر داره، واسه ساندویچ ماکارونی و نوشابه شیشه ای ...

دلم لک زده واسه غیرتی که روی بچه های محل داشتیم، دلم لک زده واسه جادادن به یه پیر مرد پیر زن تو اتوبوس، دلم لک زده واسه گلریزونای بزرگ ترامون واسه عروسی، دلم لک زده واسه غیرت، واسه حجاب، واسه پسرهای سیبیلو و خشن و دخترهای با حیا و حجاب و ننه باباهای با غیرت و مشتی...

کلا دلم لک زده واسه قدیما

مرحوم محمد نوری تو یک آواز زیبایی می گفت:

دلم از اون دلای قدیمیه از اون دلا...






نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ( یادداشت ثابت - دوشنبه 91/8/23 :: ساعت 11:54 صبح )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بی تکلف
حسین قلی خان که بود و چه کرد؟
سلام عمو هنوز خوابی
ارباب بی درد رعیت درمند
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 18
>> بازدید دیروز: 2
>> مجموع بازدیدها: 23554
» درباره من


هیچ اگر سایه پذیرد، ما همان سایه هیچیم.

» آرشیو مطالب
خرداد 91
دی 90
آذر 90
تیر 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
سایت روستای چشام
غزلیات محسن نصیری(هامون)
مناجات با عشق

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان




» طراح قالب