سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خیرى را که آتش دوزخ در پى بود خیر نتوان به حساب آورد ، و شرّى را که پس آن بهشت بود ، شرّ نتوان وصف کرد . هر نعمتى جز بهشت خوارست ، و هر بلایى جز آتش دوزخ عافیت به شمار . [نهج البلاغه]
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت

به یاد تمام عزیزانی که در حادثه زلزله بم از دست رفتند سالروزشان گرامی.


داغ داریم نه داغی که بر آن اخم کنیم
مرگمان باد که شکواییه از زخم کنیم

مرد آن است که از نسل سیاوش باشد
"عاشقی شیوه‌ی مردان بلا کش باشد "

چند قرن است که زخمی متوالی دارند
از کویر آمده‌ها بغض سفالی دارند

بنویسید گلوهای شما راه بهشت
بنویسید مرا شهر مرا خشت به خشت

بنویسید زنی مرد که زنبیل نداشت
پسری زیر زمین بود پدر بیل نداشت

بنویسید که با عطر وضو آوردند
نعش دلدار مرا لای پتو آوردند

زلفها گرچه پر از خاک و لبش گرچه کبود
"دوش می‌آمد و رخساره بر افروخته بود

خوب داند که به این سینه چه ها می گذرد
هر که از کوچه معشوقه ما می گذرد

بنویسید غم و خشت و تگرگ آمده بود
از در و پنجره‌ها ضجه‌ی مرگ آمده بود

شهر آنقدر پریشان شده بود از تاریخ
شاه قاجار به خونخواهی ارگ آمده بود

با دلی پر شده از زخم نمک می‌خوردیم
دوش وقت سحر از غصه ترک می‌خوردیم

بنویسید که بم مظهر گمنامی‌هاست
سرزمین نفس زخمی بسطامی‌هاست

ننویسید که بم تلی از آواره شده است
بم به خال لب یک دوست گرفتار شده است

مثل وقتی که دل چلچله‌ای می‌شکند
مرد هم زیر غم زلزله‌ای می‌شکند

زیر بار غم شهرم جگرم می‌سوزد
به خدا بال و پرم بال و پرم می‌سوزد

مثل مرغی شده‌ام در قفسی از آتش
هر چه قدر این و آن ور بپرم می‌سوزد

بوی نارنج و حناهای نکوبیده بخیر!
توی این شهر پر از دود سرم می‌سوزد

چاره‌ای نیست گلم قسمت من هم این است
دل به هر سرو قدی می‌سپرم می‌سوزد

الغرض از غم دنیا گله‌ای نیست عزیز!
گله‌ای هست اگر حوصله‌ای نیست عزیز!

یاد دادند به ما نخل کمر تا نکنیم
آنچه داریم ز بیگانه تمنا نکنیم

آسمان هست غزل هست کبوتر داریم
باید این چادر ماتم زده را برداریم

تنِ تردِ همه چلچله ها در خاک و
پای هر گور چهل نخل تناور داریم

مشتی از خاک تو را باد که پاشید به شهر
پشت هر حنجره یک ایرج دیگر داریم

مثل ققنوس ز ما باز شرر خواهد خاست
بم همین طور نمی‌ماند و بر خواهد خاست

داغ دیدیم شما داغ نبینید قبول!
تبری همنفس باغ نبینید قبول!

هیچ جای دل آباد شما بم نشود
سایه‌ی لطف شما از سر ما کم نشود

گاه گاهی به لب عشق صدامان بکنید
داغ دیدیم امید است دعامان بکنید

بم به امید خدا شاد و جوان خواهد شد
"نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد "

حامد عسگری



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » ( یادداشت ثابت - سه شنبه 91/10/6 :: ساعت 3:1 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

بی تکلف
حسین قلی خان که بود و چه کرد؟
سلام عمو هنوز خوابی
ارباب بی درد رعیت درمند
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 2
>> بازدید دیروز: 7
>> مجموع بازدیدها: 22614
» درباره من


هیچ اگر سایه پذیرد، ما همان سایه هیچیم.

» آرشیو مطالب
خرداد 91
دی 90
آذر 90
تیر 90

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
سایت روستای چشام
غزلیات محسن نصیری(هامون)
مناجات با عشق

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان




» طراح قالب