ما یه دوستی داریم اسمش حبیبه آقای این توی رفقا استثناییه.
این یه روز از ما جدا نمیشه همه اش با ماست. اصلا یه وضعی، البته بگما اون بیشتر با ما رفیقه تا ما با اون. به ما سر میزنه با ما هست درد و دل مارو گوش می کنه. هر موقع هم هرکاری ما ازش خواستیم
واسه ما انجام داد. چیزی هم از ما نخواست. یکی دوتا کار هم که خواست ما نتونستیم درست براش انجام بدیم خلاصه پیچوندیمش.
مطلب دیگه اینکه این عزیز هیچ نیازی به ما نداره، واسه اینکه همه چی تمومه، پولدار، خوشگل و خوشتیپ، باسواد در حد تحصیلات فوق تکمیلی و عالیه، خیّر و اصلا یه چیزی از خوبی چیزی کم نداره، ما خودمونم موندیم سرّ اینکه اینقدر دور و بر ما هست و مارو تحویل میگیره چیه؟
آقا تمام جیک و پوکه زندگی مارو خبر داره، این از یه چیزایی تو زندگی من خبر داره که اگه دور و بریام بفهمن منو کشتن عمرا با من حرفم نمیزنن اما این به روی خودشم نمیاره یه بار نشد یه بدی مارو به روی ما بیاره، مارو ضایع کنه، آبروریزی کنه، به کسی چیزی بگه، نشد. نمی دونم این چجوری می تونه، سینه اش صندوقچه اسرار منه. حتی شده من یه جاهایی آبروریزی کردم، گند زدم این اومده جمع کرده نذاشته کارخرابی بالا بگیره و ....
ولی ما هرکاری کردیم که ما هم بتونیم باهاش رفاقت کنیم بهش حال بدیم تو خطش باشیم باهاش باشیم نشد نمی دونم...
جالب اینه که خیلی هم معروفه خیلی سرشناسه میشناسیدش.
گفتم که اسمش حبیبه، اسمش رفیقه، اسمش عزیزه ... اسمش خداست خدا خدا ... خدای رفیق.